علی اصغر حاجی بابا، متولد ۱۳۱۰ در تهران بود و در یک خانواده مذهبی بزرگ شد. او از کودکی شروع به کار کرد، مشغول کارگری شد و فعالیتش را با روزی ۱۰ شاهی دستمزد آغاز کرد. او پیش از اینکه وارد حرفه آهن فروشی شود و به یکی از تاجران بزرگ آهن تبدیل شود، وارد حرفه لحافدوزی شد. آن طور که پسر حاجی بابا زندگی پدرش را روایت کرده است؛ زندگی اقتصادی او زمانی آغاز میشود که از سال ششم دبستان فارغ التحصیل میشود و به قول قدیمیها تصدیقش را میگیرد و شاگرد مغازه پدرش که در آن زمان رئیس اتحادیه لحافدوزان تهران بوده میشود. مدتی بعد حاجی بابا تصمیم میگیرد مستقل شود. در این مرحله او با شراکت یکی از برادرانش یک لحافدوزی باز میکند و با دیدگاهی که داشت آن را به حالت یک کارخانه درمیآورد.
مدتی بعد ازلحاف دوزی و تجارت پنبه، علی اصغر به توصیه پدرش که گفته بود «خواهی بشوی گنده/ آهن بخر و پنبه» عمل میکند و وارد تجارت آهن میشود. او مدتی بعد برای خودش انبار آهن میسازد و به سراسر ایران آهن میفرستد و نیاز بسیاری از ساختمانهای کشور را تامین میکند. مرحوم حاجی بابا که یکی از بازرگانان مهم آهن در آن مقطع زمانی بود، موفق به توسعه کارش میشود و در سال ۱۳۴۲ شرکت «پارس متال» را به امید صنعتی شدن کشور و برطرف شدن نیازهای صنعتی در حوزه فلزات و آلیاژ تاسیس میکند و پس از آن در سال ۱۳۴۸ اقدام به تاسیس شرکت «شوفاژ کار ایران» میکند. حاجی بابا کمی بعد از پیروزی انقلاب به دلیل نگاه کارشناسیاش به مدیریت صنایع بهعنوان عضو هیاتمدیره کمپانی ایران ناسیونال انتخاب میشود. همچنین در سال ۱۳۶۱ شرکت «فروسیلیس ایران» را تاسیس میکند و مدتها نیز به عضویت شورای مشورتی وزیر صنایع و معادن درمیآید. پس از انقلاب با توجه به اینکه صنایع ریختهگری ایران در تامین مواد اولیه ریختهگری مشکلاتی داشتند، مرحوم حاجی بابا تصمیم میگیرد زنجیره مواد اولیه ریختهگری در ایران را کامل کند و در سال ۱۳۶۰ بهدنبال تاسیس کارخانه «فروسیلیس» در سمنان میرود. در ادامه و در سال ۱۳۶۴ ساخت کارخانه «رزیتان» و در سال ۱۳۶۶ «قالبسازی ایران مدل» را آغاز میکند تا این سه واحد بتوانند مواد اولیه صنایع ریختهگری و فولاد کشور را تامین کنند.
علی اصغر حاجی بابا علاوهبر فعالیتهای صنعتی، از مبارزان سیاسی بنام علیه رژیم پهلوی بود. آن طور که محسن جلالپور، رئیس پیشین اتاق بازرگانی ایران روایت کرده است؛ کسبوکار حاجی بابا در وقایع ۲۸ مرداد خطر جدی میبیند. در دهه ۴۰ پایش ناخواسته به ماجرای ترور حسنعلی منصور کشیده میشود و تا پای اعدام پیش میرود و در وقوع انقلاب ۵۷ نیز از سوی کارگران تهدید به مرگ میشود. او که از طرفداران جبهه ملی بود، در ارتباط با کودتای ۲۸ مرداد و قیام ۳۰ تیر، با تهدید ساواک مواجه میشود. حاجی بابا پیش خودش میگوید اگر یک کبریت به پنبه و لحاف برسد، هست و نیستش از بین میرود و بنابراین وارد تجارت آهن میشود. داستان ترور حسنعلی منصور و بریدن حکم اعدام برای علی اصغر حاجی بابا هم از نقاط عطف زندگیاش است. ماجرا از این قرار بوده که چون ترور منصور به دست محمد بخارایی، از کارکنان آهنفروشی علیاصغر حاجیبابا، رخ داده، او را نیز به ظن همدستی در قتل دستگیر میکنند و تا آستانه اعدام پیش میبرند. مرحوم حاجیبابا در جایی گفته است که محمد بخارایی مدتی در مغازه آهنفروشی شاگردش بوده و مدتی بعد از جدایی، حسنعلی منصور را ترور کرده است. او را نیز دستگیر میکنند و همراه با پنج نفر دیگر به اتهام ترور نخستوزیر، پای میز محاکمه میکشانند و حکم اعدام میدهند. خبر حکم اعدامشان در صفحه اول روزنامه اطلاعات منتشر میشود، اما حکومت زود میفهمد که حاجی بابا در این فقره بیگناه است و با تلاشهای همسرش روز بعد خبری که در اطلاعات منتشر شده، تکذیب میشود و در بررسیها نیز میفهمند که او در این ترور نقشی نداشته است.
مرحوم حاجی بابا کارشناس مدیریت صنایع بود و در این رشته مهارت بسیاری کسب کرده بود. او علاوهبر تاسیس شرکتهای مورد اشاره، در سال ۵۷ بهعنوان عضو هیاتمدیره کمپانی ایران ناسیونال انتخاب میشود. او علاوهبر نایب رئیسی اتاق صنایع و معادن سمنان، چهار دوره در هیات نمایندگان اتاق تهران و ایران عضویت داشته و از اعضای اتاقهای ایران و بلژیک و ایران و آلمان بوده است. از دیگر فعالیتهای او در تشکلهای بخش خصوصی و تخصصی میتوان به ریاست هیاتمدیره انجمن مدیران صنایع، ریاست هیاتمدیره انجمن صنفی کارفرمایان صنایع فروآلیاژ، ریاست هیاتمدیره صندوق توسعه صادرات صنعتی و معدنی و خدمات مهندسی، عضویت در انجمن صنایع ریختهگری و عضویت در جامعه ریختهگران ایران اشاره کرد. علی اصغر حاجی بابا در دومین مراسم اعطای نشان امین الضرب در دی ماه ۹۶، به پاس یک عمر فعالیت صنعتی و کارآفرینی برنده لوح و نشان امین الضرب شد.