شاهرخ ظهیری

 

آغاز یک کسب‌وکار جدید همیشه ریسک و استرس به همراه دارد. با این حال، اگر اولین نفری باشید که کسب‌وکاری را راه می‌اندازید یا محصول جدیدی را برای اولین بار عرضه می‌کنید، ریسک و خطری چند برابر را متحمل می‌شوید. باید «بازار محصول را بشناسید، فرهنگ مصرف را بدانید و به‌طور کلی، به شناخت کامل بازار برسید تا محصولتان بدون مشتری به کارخانه برنگردد.» این توصیه‌ها را شاهرخ ظهیری ۸۸ ساله، بنیان‌گذار صنایع غذایی مهرام، به کارآفرینان نوپا کرده بود. اما زمانی که خودش در ۴۰ سالگی تصمیم می‌گیرد شرکتش را تأسیس کند، بارها با بازگشت محصولاتش به کارخانه روبه‌رو می‌شود؛ چرا که محصولی را به بازار ارائه کرده بود که هیچ‌کس تا آن روز حتی اسمش را هم نشنیده بود: سس مایونز. او که اکنون به پدر صنایع غذایی ایران شهرت دارد، در زمان شروع کسب‌وکارش هیچ چیزی از صنایع غذایی نمی‌دانست. در ادامه همراه‌مان باشید تا داستان این کارآفرین ملایری را برای‌تان تعریف کنیم.

 

 

شاهرخ ظهیری در سال ۱۳۰۹ و در ملایر، از پدری اهل همان جا و مادری تهرانی زاده شد. پدرش تاجر فرش در شهر ملایر بود. اما زمانی که تجارت فرش در این شهر با رکود مواجه شد، تصمیم گرفت از تجارت فرش دست بکشد. پدرش این بار به دنبال شغل دولتی بود تا بتواند با ثبات بیشتر خانواده را اداره کند. به همین دلیل، زمانی که شاهرخ دو ساله بود به همراه خانواده به تهران آمد و در سمت معاون اداره دارایی تهران مشغول به کار شد. بعد از دو سال هم به قم رفتند تا پدرش در سمت ریاست اداره دارایی مشغول به کار شود.  شاهرخ زمانی که ۱۸ ساله و در حال تحصیل در مقطع پنجم دبیرستان بود، پدرش را بر اثر بیماری سل از دست داد. از آنجایی که فرزند ارشد خانواده بود، تأمین مخارج خانواده بر دوش او افتاد و از سربازی هم معاف شد. او با مساعدت دولت در سن ۱۹ سالگی به استخدام اداره فرهنگ قم درآمد و مشغول به تدریس در مقطع چهارم ابتدایی با حقوق ۶۴ تومان شد. او همچنین به مدت دو سال تحت آموزش حوزوی قرار گرفت. شاهرخ از همان دوران جوانی علاقه زیادی به حل مشکلات دیگران داشت، همین روحیه باعث شد که علاقه زیادی به رشته حقوق پیدا کند. برای همین، در سن ۲۰ سالگی در رشته حقوق دانشگاه تهران قبول شد. تحصیل در تهران برای جوانی که در قم زندگی و تدریس می‌کرد، کار آسانی نبود. بنابراین، برای آنکه بتواند تدریسش را ادامه دهد، از اداره‌ی فرهنگ قم درخواست کرد که او را به تهران انتقال دهند. در نهایت با انتقال او به کرج موافقت شد. اما پس از مدتی در سال ۱۳۳۷ و زمانی که ۲۸ ساله بود برای تدریس در یک دبیرستان دخترانه به محله قلهک تهران منتقل می‌شود.

 

 

او از بیکاری و هدر دادن وقت بیزار بود و می‌خواست از وقتش درست استفاده کند تا بتواند به رفاه بیشتری برسد. شغل معلمی در تهران کفاف یک زندگی راحت را نمی‌داد. بنابراین تصمیم می‌گیرد به موازات شغل معلمی، در فروشگاه مرکزی کارخانه پارچه‌بافی «درخشان یزد» که در بازار تهران قرار داشت و مدیریت آن به دست فردی به نام هراتی بود، شروع به کار کند. ظهیری صبح‌ها در فروشگاه و با حقوق ماهانه ۳۵۰ تومان کار می‌کرد و عصرها در مدرسه درس می‌داد. به گفته‎‌ی خودش اوایل به او یک چهارپایه داده بودند روی آن بنشیند و رفت‌وآمد مشتریان را تماشا کند. زمانی که ظهیری هم‌زمان به کار در فروشگاه و تدریس در محله قلهک تهران مشغول بوده است، یکی از دانش‌آموزانش توجه او را جلب می‌کند و رفته رفته آن دو دلبسته‌ی یکدیگر می‌شوند. زمانی که ظهیری به خواستگاری دختر می‌رود، پدر دختر که رئیس اداره بی‌سیم (رادیوی امروزی) بود او را به دلیل موقعیت اجتماعی‌اش (معلمی) رد می‌کند. با اینکه پدر دختر می‌دانست که ظهیری در فروشگاه درخشان یزد هم کار می‌کند، حاضر نبود او را به دامادی بپذیرد. در نهایت آن دو به هم نمی‌رسند و دختر به عقد سرهنگی در می‌آید و بعد از مدتی خبر به ظهیری می‌رسد که دختر خودکشی کرده است. این تجربه‌ی تلخ و نگاه‌های تحقیرآمیز جامعه به قشر معلم، او را واداشت تا خود را بیشتر در فروشگاه سرگرم کند و فقط برای نشستن روی چهارپایه حقوق نگیرد. او به دنبال راهی بود تا بتواند شغل بهتری در فروشگاه برای خودش ایجاد کند. سرانجام این فرصت برای او فراهم شد.

 

 

ظهیری متوجه شده بود هر شب پس از پایان کار فروشگاه میان فروشنده‌ها، حسابدار و صندوقدار به دلیل اختلاف حساب‌ها مشاجره اتفاق می‌افتد. تکرار این وضعیت او را به فکر پیدا کردن راه‌حلی انداخت. او متوجه شد که اشکال اصلی این اختلاف حساب‌ها در شیوه فاکتور زدن آن‌هاست. فاکتورهای فروشگاه در دو نسخه نوشته می‌شد؛ یک نسخه را صندوقدار مهر می‌زد و به مشتری می‌داد و نسخه دیگر را خودش برمی‌داشت.ظهیری از حسابدار خواهش کرد تا هنگامی که فاکتورها را می‌نویسد، یک کاغذ اضافی زیر کاربن بگذارد و یک نسخه از فاکتورها را به او بدهد. او فاکتورها را بررسی کرد و متوجه شد نظم و ترتیبی بین کدهای پارچه‌ها و قیمت آن‌ها وجود ندارد. برای همین، قیمت یک پارچه در مقابل کد پارچه دیگر قرار می‌گرفت و باعث به هم ریختن حساب‌ها می‌شد. ظهیری اول کد مربوط به پارچه‌ها و سپس قیمت‌ آن‌ها را در لیست‌های جداگانه به‌طور منظم نوشت و توانست جمع فاکتورها را به‌درستی محاسبه کند و به صندوقدار بدهد. این اقدام او مشکل صندوقدار را حل کرد و ظهیری را در موقعیت ویژه‌ای قرار داد؛ اعتماد هراتی به او بیشتر شد و یک کپی از کلید فروشگاه را در اختیار او گذاشت. در واقع، ظهیری با شناسایی دقیق مشکل و پیدا کردن راه‌حل مناسب توانسته بود اعتماد دیگران را به خودش جلب کند و موقعیت ویژه‌ای در شغلش به دست آورد. ظهیری از هر فرصتی که برای او پیش می‌آمد برای اثبات توانایی‌هایش در محیط کار استفاده می‌کرد. یک روز اتفاقی افتاد که هراتی را در شوک فرو برد. نامه‌ای از سمت رئیس اداره تدارکات شهربانی آمد که در آن گفته شده بود شهربانی از آن سال دیگر قصد خرید پارچه از کارخانه آن‌ها را ندارد. مهم‌ترین مشتری کارخانه پارچه بافی یزد، شهربانی بود؛ زیرا در آن زمان سالانه میلیون‌ها متر پارچه برای تهیه یونیفورم‌های مأموران و افسران شهربانی کل کشور تولید می‌کرد. با این اتفاق ورشکستگی کارخانه غیرقابل اجتناب می‌شد. ظهیری از هراتی دو روز مهلت می‌خواهد تا این مشکل را حل کند و با توجه به سابقه‌ی خوبش، هراتی به او اجازه می‌دهد. او به شهربانی کل کشور می‌رود، با اصرار زیاد وارد می‌شود و برای فردای آن روز با رئیس اداره تدارکات شهربانی وقت ملاقات می‌گیرد. ظهیری برای تیمسار توضیح می‌دهد که در صورتی که محتوای نامه درست باشد، او از کارش اخراج می‌شود و از نان دادن به خانواده‌اش بازمی‌ماند و کارگران کارخانه هم بیکار می‌شوند. در نهایت تیمسار مجاب می‌شود که آن سال هم پارچه‌ی مورد نیازش را از کارخانه درخشان یزد تهیه کند. در نتیجه‌ی این موفقیت، ظهیری مبلغ ۵۰۰ تومان پاداش از هراتی دریافت می‌کند و اعتبارش هم در میان اهالی بازار بسیار زیاد می‌شود. از این به بعد، تجار سرشناس روی او حساب ویژه‌ای باز می‌کنند و او را به عنوان جوانی بالیاقت در جمع خودشان می‌پذیرند.

 

 

کم کم صداقت و استعدادش در زمینه بازاریابی و فروش، اعتماد صاحب کارخانه (آقای هراتی) را جلب کرد و مسئولیت‌های بیشتری به او داده شد. با گسترش فعالیت کارخانه و گرفتن نمایندگی «بی ام و» در کنار نساجی، ظهیری به عنوان مدیر فروش دفتر کارخانه در جاده قدیم شمیران (شریعتی امروز) منصوب شد. او مسئولیت گشایش اعتبارات اسنادی امور گمرکی و ترخیص خودروها و ماشین‌آلات وارداتی از گمرک خرمشهر را بر عهده داشت. تسلط او به کارهای مالی، اداری و گمرکی و فروش بالای شرکت سبب شد تا جایگاه و اعتبار خاصی نزد دیگر صاحبان صنایع پیدا کند. صراف‌زاده که نماینده مجلس یزد و از ثروتمندان و کارخانه‌داران یزدی و همچنین سهام‌دار شرکت ایران و غرب بود، از هراتی خواست تا ظهیری را به عنوان نیروی کاری توانا در اختیار او قرار دهد. دیگر افراد سهام‌دار این شرکت نیز اسدالله اعلم و مهدی بوشهری (شوهر اشرف، خواهر محمدرضا شاه پهلوی) بودند که بعدها گروهی را تحت عنوان هلدینگ ماه تأسیس کردند. شرکت‌های ماه یار، مه کشت، ماه سال و … از زیرمجموعه‌های این گروه بودند. با وجود اینکه اداره‌ی امور نمایندگی بی ام و بر عهده‌ی ظهیری بود و هراتی بدون او از کارهایش بازمی‌ماند، به‌دلیل نفوذ صراف‌زاده ناچار شد ظهیری را به عنوان یک نیروی کار خبره در اختیار او قرار دهد. ظهیری که در زمینه امور حسابداری، بانکی و گمرکی تجربه داشت، در آن شرکت مشغول به کار شد.  او در مدت حضورش در این شرکت توانست با ابتکاراتش سود خوبی را نصیب شرکت کند. او برای کاهش تعرفه‌های گمرکی، نام «تراکتور» را به «تراکتور کودپخش‌کن» تغییر داد؛ زیرا در آن زمان، تعرفه تریلرهای تراکتور ۳۰٪ بود، در حالی که ماشین‌های کودپخش‌کن تعرفه صفر داشتند. این کار سود خوبی برای شرکت داشت و نیز باعث شد تراکتور با قیمت کمتری به دست کشاورزان برسد. بعد از مدتی ظهیری علاوه بر مدیر فروش شرکت ایران و غرب، مدیریت شرکت مه‌کشت را نیز بر عهده گرفت. این شرکت در زمینه واردات ماشین‌آلات کشاورزی فعالیت می‌کرد.  مشغله‌های زیادش در این شرکت به او فرصت نمی‌داد تا به صورت تمام‌وقت تدریس کند. بنابراین، به عنوان معلم راهنما در مدرسه مشغول به کار شد تا نیاز به حضور همیشگی‌اش در مدرسه نباشد و بهتر به کارهایش برسد. ظهیری علاوه بر مدیریت شرکت مه‌کشت، منشی مهدی بوشهری هم بود؛ چرا که او تحصیل‌کرده‌ی فرانسه بود و نمی‌توانست به زبان فارسی بنویسد. بنابراین مجوز ورود به کاخ شاه را هم داشت. یک روز که در کاخ منتظر مهدی بوشهری بود، اشرف پهلوی او را می‌بیند و از او دلیل بودنش در آنجا را می‌پرسد. او هم توضیح می‌دهد که منشی بوشهری است و برای امضای چک‌ها و نامه‌ها آمده است. اما اشرف عصبانی می‌شود و به او می‌گوید: «غلط کردی که آمدی. اینجا اداره نیست.» و دستور می‌دهد ظهیری را از کاخ بیرون کنند. این برخورد توهین‌آمیز باعث شد که ظهیری از کار خود استعفا بدهد و از شرکت ایران و غرب بیرون بیاد.

 

 

ظهیری پس از استعفا از شرکت ایران و غرب، بلافاصله در یک شرکت واردات ماشین‌آلات کشاورزی دیگر به نام «آفتاب شرق» به عنوان مدیر فروش مشغول به کار می‌شود. اما با تغییر سیاست‌های دولت در واردات ماشین‌آلات کشاورزی و به راه افتادن کارخانه تراکتورسازی تبریز در سال ۱۳۴۷، کار واردات تراکتور کساد شد. ظهیری به ناچار از فضای کسب‌وکار خارج شد و به کار دولتی روی آورد. او مدتی در سمت مدیر مالی در سازمان آب و برق استان گیلان مشغول به کار شد و بسیار هم موفق بود. اما از آنجایی که مقررات دست‌وپاگیر دولتی امکان پرورش ذوق و استعداد را برای او فراهم نمی‌کرد و همه چیز باید طبق دستور و بخشنامه پیش می‌رفت، کار دولتی برایش کسل‌کننده آمد. او همیشه دنبال راه‌اندازی مجموعه خودش و به کارگیری افراد با تخصص‌های مختلف بود. او به خوبی می‌دانست مشاغل دولتی حتی در بالاترین رده نیز این فرصت را در اختیارش قرار نمی‌دهند، به همین دلیل به تهران رفت و برای تحقق رویایش دوباره در مجموعه شرکت ایران و غرب مشغول به کار شد. در آن زمان شرکت ایران و غرب قصد داشت، یک شرکت مواد غذایی احداث کند. به همین دلیل، مسئولیت راه‌اندازی شرکت را به ظهیری سپردند و ۲۰٪ سود نیز برای او در نظر گرفتند و شرکت را به خاطر هلدینگ ماه، مهرام نام‌گذاری کردند. اما هلدینگ ماه بعد از مدتی به‌دلیل مسائلی که برای مهدی بوشهری پیش آمده بود، فرو می‌پاشد و طرح راه‌اندازی شرکت بی‌نتیجه می‌ماند. اما ظهیری ۴۰ ساله تصمیم می‌گیرد به تنهایی این شرکت را راه بیندازد. در آن زمان صنایع غذایی در ایران محدود به تولید کمپوت، رب گوجه فرنگی و تولیدات فله‌ای مانند خیارشور و ترشی می‌شد. اغلب صنایع غذایی هم محبوبیت زیادی در میان مردم نداشتند؛ چرا که محصول با کیفیت مرغوب تولید نمی‌کردند. فرهنگ استفاده از مواد غذایی کنسروی هم در میان مردم نوپا بود و تازه داشت جای خودش را باز می‌کرد. ظهیری آینده را در صنعت غذایی کنسروی دید و تصمیم گرفت شرکت مهرام را تأسیس کند. این تصمیم او هم‌زمان با بازنشستگی‌اش از اداره آموزش و پرورش بود. بنابراین ظهیری می‌توانست تمام فکر و ذهنش را روی راه‌اندازی مهرام بگذارد. او با کمک یک تاجر پنبه اهل یزد که همیشه دوست داشت با او کار کند و با سرمایه یک میلیون تومان و با یک تیم ۱۳ نفره در سال ۱۳۴۹ اولین دفتر شرکت مهرام را در پاساژ سلامت واقع در خیابان سعدی جنوبی تأسیس می‌کند. در آن زمان رقبای دیگری همچون یک‌و‌یک و چین‌چین حضور داشتند و تازه شروع به کار کرده بودند. در آن زمان باجناق آقای ظهیری که بعد از گذراندن دوره کارآموزی در شرکت معروف صنایع غذایی «کرافت» (Kraft) آمریکا به ایران آمده بود، به ظهیری پیشنهاد راه‌اندازی کارخانه تولید سس را داد. از آنجایی که مردم ایران با این محصول آشنایی نداشتند، ظهیری در راه‌اندازی این کارخانه کمی دچار تردید شد. اما در نهایت مجوز احداث یک کارخانه تولید سس را در شهرک صنعتی البرز قزوین گرفت. زمانی که ظهیری شرکت مهرام را تأسیس کرد، هیچ چیزی از صنایع غذایی نمی‌دانست. بنابراین تصمیم گرفت برای مدتی در کارخانه‌ی صنایع غذایی مرحوم استپانیان (اولین تولیدکننده‌ی مواد غذایی) به عنوان کارگر مشغول به کار شود. در حالی که مدیرعامل شرکت مهرام بود، به مدت دو ماه در یک شرکت غذایی دیگر کارگری کرد و تجربه خوبی را به‌دست آورد.

 

 

موانع سر راه او کم کم خود را نشان دادند. کارها در صنعت غذا به کندی پیش می‌رفت و یکی از دلایل آن، ناکارآمدی قانون صنایع غذایی در ایران (مصوب سال ۱۳۴۸) بود. در نتیجه از سال ۱۳۵۱ ظهیری تلاش‌هایش را برای تغییر این قانون آغاز می‌کند. این قانون تا به امروز هم تغییری نکرده است. مانع دیگری که بر سر راه صنعت غذایی مهرام قرار داشت، فرهنگ غذایی متفاوت مردم بود. خانوارها خریدار مواد غذایی صنعتی نبودند و اغلب غذاها سنتی بود. حتی سوپرمارکت‌ها حاضر نبودند محصولات او را به‌ صورت امانی در مغازه‌شان بگذارند. زمانی که در سال ۱۳۵۲ سس مهرام در نمایشگاه بین‌المللی تهران به نمایش گذاشته شد، مردم آن را با کرم دست‌وپا اشتباه می‌گرفتند. مردم چنین محصولی را تا آن روز نه دیده و نه چشیده بودند. اما ظهیری دیگر نمی‌خواست عقب‌گرد کند و تصمیم می‌گیرد برای فروش محصولاتش خلاقیت به خرج بدهد: «خودم خریدار محصول خودم شدم». هر روز که محصولاتش پخش می‌شد، به چند نفر از اقوام و آشنایانش از پیرمرد، بچه و جوان پول می‌داد تا به مغازه‌ها بروند و سس‌ها را خریداری کنند. با این کار مغازه‌دار هم فکر می‌کرد با فروش این محصولات سود می‌کند و در نتیجه برای خرید آن‌ها ترغیب می‌شد. بنابراین ظهیری توانست رفته رفته ذائقه‌ی جدیدی را در میان مردم جا بیندازد. تا جایی که در جریان جنگ تحمیلی، سس مایونز بازار سیاه پیدا کرده بود. یکی دیگر از خلاقیت‌هایی که ظهیری به خرج داد این بود که از ویزتورهایش که برای فروش محصولات مهرام به فروشگاه‌ها می‌رفتند خواسته بود تا از فروشندگان تاریخ تولد آن‌‌ها را بپرسند و یادداشت کنند. زمانی که تاریخ تولد هر یک از آن‌ها می‌شد برای‌شان یک کارت تبریک تولد و یک شاخه گل از سمت شرکت مهرام ارسال می‌شد. این کار فروشندگان را بسیار خوشحال می‌کرد و زمانی که برای تشکر به ظهیری زنگ می‌زدند از او می‌خواستند تا چند جعبه از محصولاتش را برای او بفرستد. این خلاقیت نیز فروش شرکت را بسیار افزایش داد. بعد از انقلاب و در جریان تندروی‌های دهه ۶۰، به ظهیری گفته می‌شد که سس طاغوتی و محصول آمریکا است و باید به جای آن، کنسرو لوبیا تولید کند. اما او توضیح می‌داد که تمام مواد تشکیل‌دهنده‌ی سس از داخل کشور تهیه می‌شود. از آنجایی که خانواده‌ی شاه در این شرکت سهام نداشتند، دلیل موجهی برای تعطیلی کارخانه مهرام بعد از انقلاب وجود نداشت. شاهرخ ظهیری برای تولید سس مهرام به سرکه مرغوب با فرمول خاص نیاز داشت که در آن زمان در ایران تولید نمی‌شد. بنابراین او ناچار شد کارخانه تولید سرکه وردا را که متعلق به شهرام پهلوی نیا (پسر اشرف پهلوی) به مبلغ ۳۰ میلیون تومان خریداری کند. خرید کارخانه وردا این امکان را به کارخانه مهرام داد که تنوع سس‌هایش را هم افزایش بدهد و علاوه بر سس مایونز، سس هزار جزیره، سس ایتالیایی، سس ساندویچ، سس ماهی و سس کچاپ را هم به محصولاتش اضافه کند. در آن زمان ظرفیت رسمی تولید کارخانه ۲ تا ۳ تن معادل ۱۰۰ کارتن و تعداد کارگرها هم به دلیل پیشرفته بودن خط تولید، فقط همان ۱۳ نفر بود. کارخانه از لحاظ مالی به ثبات رسیده بود و می‌خواست سهم بازار بیشتری از صنعت غذا به دست بیاورد. بنابراین ظهیری تصمیم می‌گیرد محصولات غذایی دیگری را هم تولید کند. در سال ۱۳۵۵ او طرز تهیه چند نوع ترشی را از همسر یکی از صمیمی‌ترین دوستان خود یاد می‌گیرد و از او دعوت می‌کند تا به مدت دو ماه بر خط تولید کارخانه نظارت کند. بنابراین ترشی‌ها را هم به محصولات خود اضافه می‌کند که استقبال خوبی هم از آن‌ها می‌شود. بعد از آن، زیتون شیرین و خیارشور هم به محصولات کارخانه اضافه می‌شود و به مرور، هفت کارخانه از دل شرکت مهرام بیرون می‌آید. کارخانه کنسانتره گریپ‌‌ فروت در جیرفت، کارخانه کنسانتره پرتقال در تنکابن، کارخانه تولید آبلیمو و خیارشور در شیراز، کارخانه تولید سبزیجات و قارچ و لوبیا در جاده بهشت‌زهرا، کارخانه سرکه ‌سازی و کارخانه رب و سس در شهر صنعتی البرز و همچنین یک شرکت پخش بزرگ محصولات. در این زمان ۳۰۰ نفر در سطوح مختلف گروه غذایی مهرام مشغول به کار شده بودند و حدود ۹۰٪ کارکنان مهرام صاحبِ خانه شده بودند.

 

 

ظهیری در مدت حضورش در شرکت مهرام، کارهای مختلفی را برای رفاه کارمندانش انجام داد. او معتقد بود که مسائل رفاهی کارمندان یکی از مهم‌ترین موضوعاتی است که یک مدیر باید برای آن سرمایه‌گذاری کند. بنابراین، یکی از کارهای رفاهی که او برای کارمندانش انجام داد، راه‌اندازی یک صندوق آتیه برای آن‌ها بود. هر ماه ۵٪ از حقوق کارمندان به صندوق واریز می‌شد و خود شرکت هم ۱۵٪ به صندوق واریز می‌کرد. کسی حق برداشت از آن صندوق را نداشت و تنها وقتی یکی از کارمندان به سن بازنشستگی می‌رسید یا می‌خواست بازخرید کند، از صندوق مبلغ قابل توجهی به او پرداخت می‌شد. از پول صندوق برای انجام فعالیت‌های سودآور نیز استفاده می‌کردند که همه سود حاصل از آن به کارکنان تعلق می‌گرفت. علاوه بر آن، هر سال از فرزندان کارمندانی که رتبه‌های بالای تحصیلی می‌گرفتند تقدیر می‌شد و هزینه‌های تحصیلی شاگردان اول، دوم و سوم فرزندان کارمندان مهرام تا مقطع دانشگاهی از طریق شرکت پرداخت می‌شد. انجام این اقدامات اگرچه برای شرکت هزینه‌هایی در پی داشت، ولی حس یکی بودن کارمندان با شرکت را حفظ می‌کرد. یکی از مهم‌ترین برنامه‌های ظهیری جهانی کردن محصولاتش و فروش آن‌ها در خارج از مرزهای ایران بود. از این رو، در سال ۱۳۵۴ با یکی از شرکت‌های انگلیسی تولید‌کننده سس به نام «اچ پی» وارد مذاکره شدند. این شرکت به دنبال تصاحب بازار شرق آسیا تا ژاپن بود و مهرام نیز اولین کارخانه در منطقه بود که محصولات  سس و رب گوجه فرنگی با کیفیت و مرغوبیت بالا تهیه می‌کرد. اما این مشارکت و همکاری به دلیل انقلاب و مصادره شدن بسیاری از کارخانه‌ها به نتیجه نرسید. با شروع جنگ، مشکلاتی در زیرساخت‌های صادراتی مانند حمل‌ونقل و تأمین ارز به وجود آمد که روند صادرات را با مشکل مواجه کرد. در این زمان، نمایندگان یک مؤسسه‌ی بزرگ سوئیسی، از ظهیری خواستند تا میوه‌های پالپ شده‌ی کشت ایران را در حجم زیاد برای آن‌ها صادر کند. این طرح مجوز وزارت صنایع را هم دریافت کرد، اما مشکلات ارزی مانع آغاز این پروژه شد. اما ظهیری بعد از جنگ تجربه‌های موفق صادرات هم داشت. صادرات سیر ترشی به آلمان به صورت ماهانه دو کانتینر در اوایل دهه هفتاد اتفاق افتاد. انگیزه‌ی این صادرات هم این بود که مصرف سیر ترشی در کشور آلمان بسیار بالا بود. بنابراین ظهیری این کشور را به‌عنوان مشتری هدف خود قرار داد و با کمی دست‌کاری در اسانس سیر ترشی، آن را مطابق با ذائقه‌ی آلمانی‌‌ها کرد.  یکی دیگر از محصولات مهم صادراتی مهرام، رب گوجه فرنگی بود. ظهیری در سفری که به ایتالیا داشت، متوجه شد که آن‌ها برای رنگ گرفتن گوجه فرنگی‌ها روی آن‌ها موادی می‌پاشند. آنجا بود که فهمید به دلیل مرغوبیت گوجه‌های کشت ایران، تولید رب گوجه فرنگی در ایران با کیفیت بالایی انجام می‌شود. از این رو، ظهیری تصمیم گرفت رب گوجه فرنگی مهرام را به کشور ایتالیا صادر کند. یکی از مهم‌ترین موفقیت‌های ظهیری، صادرات محصولاتش به آمریکا، آن هم در زمان تحریم‌ها در دهه ۷۰ شمسی بود. او مجوز صادرات به آمریکا را از FDA دریافت کرده بود. این گواهی، بارکدی صادر می‌کرد که روی محصولات الصاق می‌شد و اجازه‌ی ترخیص کالا را می‌داد. به‌دلیل موفقیت او در صادرات، دو سال بعد معاون وزیر بازرگانی از ظهیری خواسته بود برای نشان دادن بی‌اثر بودن تحریم‌های آمریکا، محصولاتش را به آنجا صادر کند. او محصولاتش را (خیارشور و ترشی) از دبی و با کارتن‌هایی با نام و برند پاکستانی به آمریکا صادر کرد و فروش بسیار خوبی هم داشت. دلیل این فروش بالا هم این بود که او زمانی که بارکد را دریافت کرد، می‌دانست بعد از انقلاب، مهاجرت ایرانی‌ها به آمریکا افزایش پیدا می‌کند و آن‌ها مشتریان محصولات مهرام خواهند بود. با این حال صادرات به آمریکا نه تنها برای شرکت مهرام سود به همراه نداشت، بلکه به آن ضرر هم زد. اما هدف آن‌ها (طبق دستور دولت) صرفاً نشان دادن توانایی دور زدن تحریم‌ها بود. با این همه، صادرات به آمریکا تنها یک بار اتفاق می‌افتد؛ چرا که بازار صنعت غذایی در آمریکا بسیار پر رقابت بود و توسط اسرائیلی‌ها تصاحب شده بود.

 

 

بعد از پایان جنگ، چون بانک مرکزی به دنبال مشکلات اقتصادی، اعتبارات شرکت‌های خصوصی را به نصف کاهش داد، شرکت مهرام مجبور شد برای تأمین مواد اولیه مورد نیازش وارد بازار بورس شود و شرکت را از سهامی خاص به سهامی عام تبدیل کند. ۴۵٪ از سهام مهرام در کمتر از پنج ساعت به فروش رسید. افراد جدیدی که سهامدار مهرام بودند، کمترین دغدغه و تخصصی در زمینه صنایع غذایی نداشتند. در نهایت به ظهیری پیشنهاد شد که باقی سهامش را هم بفروشد و او طی تصمیمی سخت، این پیشنهاد را قبول کرد. اما فردی که شرکت مهرام را خریده بود، رسول تقی گنجی، قیمت‌ها را در بازار بورس دستکاری می‌کرد، در اصطلاح بورس‌بازی می‌کرد. او بعد از مدتی به خارج از کشور گریخت و شرکت مهرام را در مرز ورشکستگی رها کرد. برند مهرام با بیش از ۳۰۰۰ پرسنل، ۵ واحد تولیدی بزرگ و یک مرکز توزیع، واگذار شد و امروز حدود ۳۷۰ نفر در آن مشغول به کار هستند.  بعد از مواجهه‌ی شرکت مهرام با این بحران، سازمان بورس از ظهیری خواست دوباره به مهرام برگردد و مدیریت آن را به عهده بگیرد، اما او به خاطر شرایطی که مهرام داشت قبول نکرد. شاهرخ ظهیری فعالیت‌های خود را در صنعت غذایی بعد از مهرام هم ادامه داد. او گروه تولیدی گوهرنوش را که در زمینه تولید نوشابه، چند نوع آبمیوه و آب معدنی فعالیت دارد، در شهریار تأسیس کرد. او همچنین در پروژه‌ی کشت و صنعت در منطقه استان کرمان با شرکت بهروز همکاری‌هایی داشته است. او همچنین به فعالیت‌های مدنی‌اش ادامه داد و مدت‌ها به‌عنوان نماینده فعالان اقتصادی در اتاق بازرگانی مشغول بود و تا روزهای پایانی عمرش در تشکل‌های غذایی حضور داشت.

 

 

شاهرخ ظهیری فروردین سال ۱۳۹۸ و در سن ۸۹ سالگی درگذشت. اگر او آن روحیه‌ی کارآفرینانه‌ی بلندپرواز را نداشت، شاید صنعت غذایی ایران امروزه به این مرحله نمی‌رسید. او می‌توانست سراغ محصولاتی آشنا مانند رب گوجه فرنگی برود، اما تصمیم گرفت تا تحولی در صنعت غذایی ایران ایجاد کند و غذای سنتی را به صنعتی تبدیل کند؛ آن هم در زمانی که چنین ذائقه‌ای جایی در فرهنگ ایرانی نداشت.  او بدون هیچ اطلاعاتی در زمینه صنایع غذایی، با تصمیم به عرضه‌ی محصولی که هیچ‌کس حتی نمی‌دانست چه کاربردی دارد، ریسک بسیار بزرگی کرد. اما پای آن ایستاد و عقب‌گرد نکرد. با خلاقیت‌‌هایی که برای افزایش فروش و تنوع محصولات و حتی صادرات به کشورهایی که ارتباط با آن‌ها غیرممکن به‌نظر می‌رسید، به خرج داد، توانست یکی از معتبرترین برندهای غذایی را تأسیس کند. او معتقد بود راه‌حل خیلی از مشکلات، خلاقیت است. هیچ‌کس با اتکا به سرمایه و امکانات مادی کارآفرین نمی‌شد و اگر هم کارآفرین شود مدت زیادی دوام نخواهد آورد. کارآفرین فردی است که نیازی به سرمایه مادی ندارد، مبتکر و خلاق است و سه فاکتور اصلی، خلاقیت، خطرپذیری و پشتکار را دارد.

 

تولید آفرینان اولین پلتفرم شبکه سازی صنایع ایران 

 

حامی  استراتژی تولید بدون کارخانه 

 

نوشته های اخیر

دسته بندی ها

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید