محمد اعتماد

محمد اعتماد متولد سال ۱۳۱۵  در اهواز است. پدرش بین اهواز و شوشتر مزارع و باغ‌های‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بسیاری داشت. البته خانواده او بعد از فوت پدرش (۱۲ سالگی) به تهران مهاجرت کردند. با فوت پدر و حضور در تهران وظیفه تامین دخل و خرج خانواده به عهده سه برادر از جمله محمد اعتماد گذاشته شد. آنها، هم درس می‌خواندند و هم کار می‌کردند. با پایان تحصیل در مدرسه و گرفتن دیپلم برادر محمد اعتماد که مدیر یکی از بانک‌ها بود او را به مدیرعامل یک شرکت تولید فرش معرفی کرد و او هم پس از یک مصاحبه کاری او را به عنوان انباردار پذیرفت و به این صورت اولین کار جدی زندگی‌اش را شروع کرد. البته حضورش در این شغل چندان ماندگار نشد زیرا بعد از مدتی از سوی یک از افرادی که به این شرکت رفت و آمد داشت با پیشنهاد وسوسه‌کننده‌ای روبه‌رو شد و در نهایت به کار جدیدی مشغول شد که مسیر زندگی‌اش را برای سال‌های‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بسیاری تعیین کرد. او با پیشنهاد یکی از کارمندان روزنامه کیهان که در بخش آگهی مشغول به کار بود به عنوان کارمند بخش آگهی ها جذب این روزنامه شد و تلاش کرد تا ایده های جدیدی را اجرایی و درآمد روزنامه را افزایش دهد که البته موفق هم بود.

 

اعتماد.jpg (424×329)

 

محمد اعتماد در اولین قدم با تجمیع تبلیغات صفحه آگهی‌ها را در روزنامه راه اندازی کرد و در دومین گام هم علاوه بر تهران شروع کرد از شهرها و شهرستان های دیگر هم آگهی دریافت کند. محمد اعتماد باتوجه به انرژی‌ای که برای کار می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‌گذاشت و استفاده از خلاقیتش در کار تبلیغات خیلی زود پیشرفت کرد تا جایی که در کنار کار در روزنامه کیهان به همراه یکی از دوستانش شرکتی به نام مودت را تاسیس کردند؛ البته این شراکت چندان پاربرجا نماند و بعد از مدتی محمد اعتماد به فکر راه‌اندازی شرکت خودش افتاد. او ۳۳ ساله بود که شرکت تبلیغات کسری را راه اندازی و با روزنامه‌ها، مجلات و نشریات دیگری هم مثل سپید و سیاه، تهران مصور، اطلاعات و… همکاری داشتم و برای آنها نیز آگهی می‌گرفت و تا جایی پیشرفت به عنوان یکی از پنج نفر عضو هیئت مدیره شرکت‌های‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ تبلیغاتی انتخاب شد. او با افزایش مشتری‌ها و گسترش کارش به خصوص در حوزه ساخت تبلیغات تلویزیونی، ساختمانی سه‌ طبقه در خیابان کریم‌خان زند خریداری کرد که طبقه اول آن با سقف حدود ۶ متر مخصوص فیلم‌برداری‌ها بود و در طبقه دوم و سوم آن هم کارهای تبلیغاتی و دفتری انجام می‌‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‌داد. البته این روند تا اواخر سال ۱۳۵۷ ادامه داشت زیرا با پیروزی انقلاب و تحولات سیاسی به‌یکباره وضعیت آگهی‌ها سقوط کرد و تقریبا کار تبلیغات تعطیل شد و مدتی نگذشت که محمد اعتماد مجبور شد حوزه تبلیغات راه رها کند.

 

RxYvpUVyE0p9tXMiKIdtx7YtxVQwOFvtD0adlIxUjpCDYCS2HPyw_JYDXiQkHT_W_zXTOjvhgkGPuz3ZjG1iUCtmsx0jCU1R68OfaOojNo5b7NEESun5Jj7wo5Eatzmo73QO6qzFphAvV9vI78pGdOJJZiP5jzN0 (300×450)

 

او در ابتدا با همراهی دو دوست خود شرکت چاپ راه‌اندازی کرد ولی مدتی نگذشت که متوجه شد به این کار علاقه‌ای ندارد. او در آبان‌ماه سال ۱۳۵۸ با مشارکت احمد عبدلی شرکت ماکسیم راه‌اندازی کرد. البته اول وارد کار تریکوبافی شدند و ماشین‌آلات متعددی را از خارج وارد کردند. مدتی از تولید تریکوها نگذشت که سراغ تولید پیراهن مردانه رفتند. البته فروش پیراهن در زمستان کم بود و به همین خاطر شلوار تولید کردند و بعد هم باتوجه به نیاز بازار تولید کت و شلوار را اضافه کردند. در حال حاضر شرکت پوشاک ماکسیم برای فروش محصولات خود ۲۷ شعبه در سراسر کشور دارد که ۲۴ شعبه آن مخصوص آقایان و ۳ شعبه‌اش مخصوص بانوان است. این شرکت همچنین سالانه با تعداد زیادی از شرکت‌های‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دولتی و خصوصی قرارداد می‌‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‌بندد و پوشاک پرسنل را تولید می‌کند؛ برای نمونه از سال ۱۳۶۱ تاکنون این برند ماکسیم است که پیمانکار انحصاری ایران‌ ایر است و برای کاپیتان‌ها، مهمان‌داران و نیروهای این شرکت لباس تولید می‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‌کند. شرکتی که حدود ۴۰۰ نفر در آن مشغول به کار هستند. محمد اعتماد چند سالی است که در کنار تولید و فعالیت‌های‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ صنعتی در امور خیریه هم فعال است. او مدیرعامل و رئیس هیئت مدیره و عضو هیئت امنای موسسه خیریه عصای سفید است.

 

 

نوشته های اخیر

دسته بندی ها

رمز عبورتان را فراموش کرده‌اید؟

ثبت کلمه عبور خود را فراموش کرده‌اید؟ لطفا شماره همراه یا آدرس ایمیل خودتان را وارد کنید. شما به زودی یک ایمیل یا اس ام اس برای ایجاد کلمه عبور جدید، دریافت خواهید کرد.

بازگشت به بخش ورود

کد دریافتی را وارد نمایید.

بازگشت به بخش ورود

تغییر کلمه عبور

تغییر کلمه عبور

حساب کاربری من

سفارشات

مشاهده سفارش

سبد خرید