علی اکبر رفوگران در سال 1309 به دنیا آمد. او تا سن 12 سالگی، دوران خوش کودکی را پشت سر گذاشته و از آن سن به بعد، یعنی درست در سال 1321، در حجره پدرش مشغول به کار شد. جالب آن است که بدانید، خانواده رفوگران، از خانوادههای قدیمی بازاری بودند و از چند نسل قبل، همگی به فروش لوازمالتحریر مشغول بودهاند. همگی، لوازمالتحریر را از کشورهای سازنده وارد میکردند، و بعد آن را میفروختند. پدر علی اکبر رفوگران نیز به همین کار مشغول بود و خود او هم با شروع کار در حجره پدر، راه او را در پیش گرفت؛ فوت و فن و راه و چاه این کار را یاد گرفت و به طبع تمامی آنها، در جایگاه امروزش بیتاثیر نبودهاند. علی اکبر رفوگران چند سالی را کنار دست پدرش مشغول به کار بود. اما دیگر زمان آن رسیده بود که بلند پروازی کند و خودش را به نوعی هم به خودش و هم به دیگران ثابت کند. آن سالها، مثل امروز نبود که ژاپن بهترین و باکیفیتترین کالاهای دنیا را تولید کن؛ از قضا بدترین مدادها و لوازمالتحریر آن دوران، همگی تولید ژاپن بودند و پدر علی اکبر رفوگران نیز با وارد کردن محمولهای از مدادهای ژاپنی، حسابی به دردسر افتاده بود، زیراکه هیچکس میلی به خرید آن مدادها نداشت. این موقعیت، فرصت خوبی برای علی اکبر رفوگران بود تا بتواند خودش را ثابت کند. از همین روی، تمامی آن مدادها را با خلاقیت به عصایی دستهدار تبدیل کرد و کاری کرد که مشتریان، عاشق آن مدادها شوند. او با فروش آن مدادها توانست سودی به نسبت قابل توجه را از آن خود کند. او با استفاده از همان سود در نهایت، توانست مستقل شده، از پدرش جدا شود و کسب و کار خودش را راه بیندازد. حال دیگر علی اکبر رفوگران، مستقل شده بود و حجره و شاگر خودش را داشت؛ به قول معروف، خودش آقای خودش بود. او نیز به دنبال واردات لوازم التحریر به ایران بود؛ اما بر خلاف بسیاری از همکاران و همصنفیهایش، خلاقیت بسیار داشت و نوآوری، یکی از ویژگیهای شخصیتی او بود؛ چنانکه پیشتر خواندیم. یکی از کشورهایی که او از آن واردات انجام میداد، آلمان بود. آن زمان برای اولین بار، چیزی باب شده بود به اسم «عکس برگردان». این محصول نیز همراه با محصولات دیگر، از آلمان برای رفوگران آمده بود؛ او نیز با مشاهده همین محصول، ایده تولید عکس برگردان با مفاهیم و محتوای ایرانی به ذهنش رسید. طرحی درانداخت و همان طرح را همراه با نامهای به شرکت آلمانی فرستاد و درخواست تولید 10 هزار عدد از همان طرح را مطرح کرد. اینطور بود که عکس برگردان ایرانی، برای اولین بار در ایران، به دست علی اکبر رفوگران متداول شد. عکس برگردانها به سرعت فروش میرفتند و محبوبیت بسیاری در میان مردم داشتند و سود بساری را نیز نصیب رفوگران کرده بودند؛ از همین رو، دیگر بازاریان و همصنفیها نیز به تولید و فروش همین محصول روی آوردند. او اکنون سرمایه بسیاری برای خود بر هم زده بود، قصد داشت تا دوباره راه بلندپروازیهایش را در پیش گرفته و کسب و کار خود را گسترش دهد. علی اکبر رفوگران و پدرش، چند سالی بود که در ایران، به عنوان نمایندگی خودنویس آلمانی «لوکسور» فعالیت داشتند. در آن سالها، این فکر به ذهن او خطور کرد که چرا این خودنویس را خودش در ایران تولید نکند؟! همین شد که با شرکت سازنده وارد مذاکره شد. اما خب مذاکرات نتیجهای در بر نداشتند و شرکت لوکسور، برای حفظ منافع و بازار خود در ایران، با این کار مخالفت کرد و خب حق هم داشت.
تا آن زمان، یعنی در دهه 40 شمسی، ابزار غالب برای نوشتن، قلم و مداد و خودنویس بود. در آن زمان، خودکار مثل امروز رواج نداشت و اصلا کسی آن را نمیشناخت. فقط تعداد بسیار بسیار کمی از بازاریان، (یکی از همکاران پدر علی اکبر رفوگران) نمایندگی خودکار در ایران داشتند و البته سود چندانی هم دستگیرشان نمیشد. حتی پدر رفوگران هم که خود در کار واردات لوازم التحریر بود و در آن تجریه بسیار داشت، با این محصول آشنا نبود. داستان واردات خودکار بیک به ایران از طرف علی اکبر رفوگران، بسیار الهامبخش و جالب توجه است. رفوگران در ابتدا، با آگاهی نسبت به اینکه این محصول در بین مردم چندان رایج نیست، میلی به خرید و فروش آن نداشت. اما با همان عنصر خلاقیت و نوآوری ذاتی خود، توانست از طرق مختلف، استفاده از این محصول را در بین باب کند؛ مثل سود فروش را کمتر کرد، برای تبلیغ آن در مدارس اقدام کرد و… . رفته رفته، فروش خودکار نیز افزایش یافت و درست در همان زمان بود که علی اکبر رفوگران، تصمیم گرفت تا نماینده فروش خودکار بیک فرانسوی در ایران شود. پدرش در ابتدا بسیار مخالف بود؛ زیرا که به اخلاق و شرافت بازاری، بسیاری پایبند بود، یکی همکارانش از قبل، نمایندگی فروش این خودکار را داشت و به نوعی آجر کردن نان او، از نظرش چندان اخلاقی نبود. در نهایت اما، به شرط اینکه رفوگران مقداری از سود فروش خودکار را به نماینده اول بپردازد، پدرش راضی به اخذ نمایندگی بیک شد.
از جمله ویژگیهای بارزی که در شخصیت علی اکبر رفوگران وجود داشت، میهندوستی او بود و برخلاف بسیاری از همتایان خود، به حمایت از تولید داخل، اعتقادی راسخ داشت و در این میان، برای تحقق این هدف، از هیچ تلاشی دریغ نمیکرد. او بعد از اینکه مدتی را به واردات خودکار بیک گذراند، تصمیم به آن گرفت که خودش دست به کار شده، این خودکار را در داخل ایران به تولید برساند. او برای اینکه بتواند اجازه تولید خودکار بیک در ایران را به دست بیاورد، راهی فرانسه شد و شخصا با سازنده خودکار بیک، یعنی «مارسل بیک» ملاقات کرد. بیک چندان با این ایده موافق نبود و تولید این خودکار در ایران را مخالف با منافع خودش میدانست؛ از همین روی، در مذاکرات اولیه، جواب مثبتی به علی اکبر رفوگران نداد. اما خبر نداشت که رفوگران، ثابتقدمتر و سختکوشتر از این حرفهاست و به این راحتیها، تسلیم نمیشود. در مذاکرات بعدی، علی اکبر رفوگران سعی کرد که از باب دیگری وارد مذاکره شود. داستان این موضوع نیز بسیار خواندنی است. او این بار، همراه با یک کیف پر از پول به دیدا مارسل بیک رفت و دوباره پیشنهاد خودش را اینطور مطرح کرد: یک ماشین تزریق پلاستیک اضافی از انبار خود به من بفروشید، به علاوه یک قالب خودکار. اگر با همین دو قلم وسیله توانستم خودکاری در حد کیفیت محصولات شما تولید کنم که فبها؛ اما اگر نه، من ماشین را نگه میدارم و قالب را به خودتان پس میدهم. نظر مارسل بیک به کلی برگشت و نه تنها با تولید خودکار بیک در ایران موافقت کرد، بلکه کلی هم به خاطر این تلاش به علی اکبر رفوگران تبریک گفت و آن را تقدیر کرد. به طبع بعد از آن، تولید خودکار بیک در ایران آغاز با کیفیتی در حد خودکار اصلی، روانه بازار شد.
بعد از چند سال از فعالیت کارخانه بیک، علی اکبر رفوگران به پیشنهاد دربار پهلوی، یک کارخانه مدادسازی متروکه را خریداری کرد. خرید چنین کارخانهای بدون شک به نفع هیچ کارآفرینی نیست و هیچکس میلی ندارد تا سرمایه خود را اینطور به باد هوا تبدیل کند. اما رفوگران، برخلاف بسیاری از همتایانش، بسیار جسور بود و راهکار احیای دوباره این کارخانه را خیلی خوب میدانست. به همین دلیل نه تنها از خرید این کارخاته متروکه پشیمان نشد، بلکه با تلاش فراوان، آن را حتی بهتر از روز اولش احیا کرد. از جمله لوازم التحریری که در آن زمان بسیار محبوب بود، مداد سوسمارنشان شرکت «فابر کاستر» بود. این مدادها ، همگی از آلمان وارد میشدند؛ اما این بار نیز علی اکبر رفوگران به این فکر افتاد تا این مدادها را نیز در داخل ایران تولید کند. مثل بیک، این بار به آلمان سفر کرد و در نهایت در طی چند جلسه مذاکره با مدیران و سازندگان، توانست امتیاز تولید این مدادها را نیز به دست آورد. مداد تولید شده در ایران آنقدر باکیفیت بود که تا سالها، هیچکس نتوانسته بود تشخیص دهد که همگی، تولید ایران هستند. از آن زمان به بعد، دوران طلایی زندگی و فعالیت علی اکبر رفوگران آغاز شد. او در این سالها، حال کارخانههای خودش را داشت و فعالیتش را روز به روز گسترش میداد. او همواره عقیده داشت که به جای افزایش قیمت و زیاد کردن سود دریافتی، بهتر است که فروش را بالا برد و سود را از این طریق افزایش داد. پیروی همین عقیده، قیمت محصولات او، تا سالهای سال، ثابت بود و تغییری نداشت. در نهایت، علی اکبر رفوگران در اوایل دهه 60 شمسی، امتیاز شرکت سوسمار را واگذار کرد و خودش نیز چند سال بعد، از کار و فعالیت کناره گرفت؛ اما به طور کامل بازنشست نشد.
علی اکبر رفوگران بعد از تولید خودکار بیک، به سراغ تولید عطر بیک در ایران رفت. او با استفاده شرایط بازار و نیاز مردم، به خصوص جوانان، به عطرهای ارزان قیمت، به فکر تولید این عطر در ایران افتاد و در نهایت توانست امتیاز تولید این محصول را نیز کسب کرده، بعد از چند سال 30 درصد ار تولید عطر داخل را به خود اختصاص داده و سالانه بیشتر از 6 میلیون عطر تولید کند و این خود یکی دیگر از دستاوردهای این کارآفرین بزرگ ایرانی است. اما به عنوان حسن ختام این مقاله، باید نگاهی به آموزههای زندگی علی اکبر رفوگران نیز داشته باشیم. اولین چیزی که میتوان به خوبی از وجود او آموخت، نوآوری و خلاقیت اوست، خلاقیت در تمام ابعاد زندگی و به خصوص در کار مذاکره. دیگری اما ثبات قدم و تلاش و پشتکار اوست. سوم نیز مشتری مداری و توجه به نیاز مشتری است که البته در دنیای بازاریابی امروز، بیشتر از هر چیز دیگری اهمیت دارد. علی اکبر رفوگران در عرض 30 سال توانست از هیچ، به بزرگترین تولیدکننده لوازم التحریر در ایران شود و با بسیاری از شرکتهای بزرگ دنیا، همکاری کند. او در نهایت از اوایل دهه 80، کار را کنار گذاشت و به نوعی، بازنشسته شده و به کار نویسندگی مشغول شد؛ به طبع بعد از یک عمر تلاش، این استراحت و درو کردن دسترنج زحماتش، حق مسلم اوست. او از دنیای کار شاید خداحافظی کرده باشد، اما نامش جاودانه باقی خواهد ماند.